طغیان!
نمیدانم توی شهر شما هم بلواری هست که ابتدایش بالای شهر حساب شود و انتهایش پایین شهر؟مدرسه ما درست وسط چنین بلواری قرار دارد.ابتدای بلوار پاسداران و صفاییه وانتهای بلوار رحمت آبادودهنو.و این یعنی حضور دو طیف متضاد از لحاظ فرهنگی ومالی در مدرسه.وقتی صبح ها جلوی در سالن می ایستم تا به بچه ها سلام و صبح بخیر بگوییم بعضی ها موقع رد شدن پایشان را روی زمین می کشند تا دهان باز شده کفششان دیده نشود و بعضی دیگر با شعف می آیند و ست کیف و کفش و ساعت جدیدشان را نشان می دهند.بعضی ها از انتهای رحمت آباد و دهنو بدون ژاکت پیاده می آیندو بعضی ها فاصله دو سه کیلومتری تا مدرسه را با ماشین های آخرین مدل.مشاور بودن در چنین مدرسه ای یعنی زجر بی پایان.
جالب اینجاست که همان بچه های دهنو و رحمت آباد پاکت های جشن عاطفه ها را با مبالغ ۱۰۰۰،۵۰۰،۲۰۰ تومان پر کرده بودند ، ولی بچه های پاسداران و صفاییه پاکت های خالی را روی میز ها گذاشته بودند و رفته بودند.
حکایت غریبی است ان الانسان لیطغی ان راه استغنی!
این جا می توانی خودت باشی خالی از رنگ ،سفید سفید!!