انگشتان خالی!
هر وقت توی کلاس بچه ها بیش از حد سر و صدا می کنند یا
سوالات بی ربط می پرسند ناخن انگشت شستم را کف دستم فشار می دهم وتوی دلم
می گویم:تو اینجا وایستادی تا سوالات بچه ها را رو جواب بدی خانم مثلا
معلم.دانش اموزی دارم ریز جثه با چشمانی سیاه و نافذ .یک بار بعد از کلاس
پشت سرم می دود و می گوید:خانم وقتی بچه ها توی کلاس سوال می پرسن شما
ناراحت می شین؟متعجب نگاهش می کنم و می پرسم؟چطور مگه؟میخندد و می گوید اخه
همیشه شستتون رو فشار می دید تو کف دستتون.چشمانم گرد می شود .من این کار
را خیلی نامحسوس انجام می دهم .ابرو در هم می کشم و می گویم:تو از کجا
فهمیدی زبل خان؟گونه هایش سرخ می شود می گوید :اخه اخه خانم من عاشق
انگشتر عقیق شمام .خیلی نگاش می کنم .موقع نگاه کردن بهش فهمیدم.انگشترم را
در می آورم دستش را باز می کنم وانگشتر را می گذارم کف دستش .آرام
میگویم:این مال تو باشه.و مشتش را جمع می کنم و فشار می دهم.با خوشحالی می
گوید:واقعا خانم ؟و می دود سمت دوستانش .به انگشتان خالیم نگاه می کنم
.انگشترم را دوست داشتم خیلی!
پی نوشت:بعد ازپست جشن عاطفه ها خیلی ها پرسیدند علت محبوبیت بنده رادر مدرسه .این یک نمونه اش بود.برای دوست داشته شدن باید از دوست داشتنی ها گذشت.این را مولایمان حسین بن علی به ما اموخت.
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۱ ساعت 8:58 توسط میس طلبه
|
این جا می توانی خودت باشی خالی از رنگ ،سفید سفید!!