اخیرا مطلع شدم یکی از خوابگاه های دانشگاه به دلیل بی کفایتی مسئولینش تعطیل شده .

اخیرا مطلع شدم بچه های فوق العاده خوب با بچه های فوق العاده بد به خاطر کم شدن هزینه ها هم خانه شده اند.

اخیرا مطلع شدم دانشجویان معلوم الحال فرصت را غنیمت شمرده با پسرها هم خانه شده اند.

وقتی یاد صورت بی روح و چشمان بی تفاوت رییس دانشگاه می افتم که در این مواقع در برابر جز زدن های ما با صدای خفه و مبهم می گوید:حرص نخورید ،درست می شه! دلم می خواهد کاش تمام سال تابستان بود.

نه اصلا کاش یک زن خانه دار بودم.صبح ها تا ساعت هشت و نه می خوابیدم.بیدار می شدم با عشق ناهار درست می کردم .به خودم می رسیدم .به خانه به بچه ها به همسرم!تنها دغدغه ام تربیت درست فرزندانم بودو بس!

امسال شروع خوبی نداشتم !


پی نوشت:دعایم کنید زیاد!